معارف توحیدی در صحیفه رضویه و زیارات امام رضا (علیه السلام)
1. طرح مسأله
اگرچه زبان دعا، زبان انشائی و اظهار درخواست و تمنای انسانی است، اما معمولاً دعاها و خواستههای انسان مبتنی بر آگاهی و معرفت وی نسبت به وضعیت خویش و اطلاع او از نقصها و کاستیهای خویش و توجه به قدرت و غنا و دارندگی حقیقتی است که او را شایسته دعا و اظهار خواستههای خویش دانسته است. این مهم به خصوص در ادعیه معصومان و ائمه اهل بیت (علیهم السلام) بارز و روشن است. به همین جهت یکی از منابع ایجاد دانش الهی و تحکیم اعتقادات حقه، منابعی است که دربردارندهی ادعیه این بزرگان میباشد. امام رضا (علیه السلام) نیز مشمول همین اصل بوده و میتوان در میان تعابیر و عبارات آن بزرگوار در ادعیه منسوب به وی، موارد متعددی را یافت که هر ذهن آگاه و آمادهای را نسبت به حقایق الهی بارور و سیراب میسازد. البته کاملاً طبیعی است که این عبارات در خیل عباراتی که بیان خواستهها و دعاهای حضرتش میباشد، منطوی، مندمج و مستتر است و انسان آگاه باید در ضمن توجه در مقام دعا از حق تعالی، بدانها نیز به عنوان اجمالی از یک تفصیل عمیق بنگرد. در میان تعابیر مذکور مواردی وجود دارد که به راحتی نمیتوان تفصیل حقایق آنها را دریافت و برای فهم آنها باید به سخنان و افاضات امام در حوزه معارف حقه الهی، در منابع روایی و حدیثی توجه نمود. نگارنده این مقاله تلاش کرده بعد از بیان مقدمات لازم برای ورود به اصل بحث، عبارات موجز و اجمالی حضرت در این خصوص را در متن ادعیه حضرت با اتکا به کتاب شامخ صحیفه رضویه یافته و با استناد به روایات منقول از حضرت، تا حد امکان نسبت به تفصیل و تحلیل آنها در این نوشتار بپردازد. امید نویسنده آن است که خواننده محترم بعد از مطالعه این مکتوب، با خواندن ادعیه امام رضا (علیه السلام) نسبت به حقایق نظری که در ادعیه امام (علیه السلام) مبنا قرار گرفته توجه لازم را مبذول نموده و با این مبنای معرفتی از دعاهای حضرت استفاده معنوی و فیض روحانی بیشتری را عاید خویش گرداند.2. مسئولیت ائمه (علیهم السلام) در قبال جامعه اسلامی
امامان شیعه در شرایط مختلف سیاسی و اجتماعی به گونههای متفاوت انجام وظیفه میکردند. در مجموع زندگی امامان شیعه یک حرکت مستمر طولانی دیده میشود که از سال 11 هجری شروع میشود و به سال 260 هجری که آغاز غیبت صغری امام دوازدهم است، خاتمه مییابد. در طول این مدت تلاش ائمه شیعه حفظ فرهنگ شیعه بود. در واقع ائمه شیعه پس از امام حسن و امام حسین (علیه السلام)، با رعایت تقیه و ملاحظات احتیاطی به مسئولیت خویش ملتزم بوده، فرهنگ شیعه را از لحاظ کیفی پرورش دادند. به دنبال آن شیعه از نظر کمی نیز گسترش یافت. چنانکه مناطق مختلفی از ایران در آن دوره شیعه نشین بودند. اگر در زندگی امامان (علیهم السلام) کار فرهنگی و علمی و تدریس و تربیت شاگردان و تشکیل محافل علمی برای خواص، بیش از اقدامهای پر سر و صدای سیاسی به چشم میخورد، به خاطر این است که آنان میدانستند هر حرکت مثبت یا منفی ریشه در باور و اعتماد و نوع نگرش مردم دارد و برای اصلاح عمل میبایست به اصلاح اندیشه آنان همت گماشت. امام رضا (علیه السلام) نیز از این اصل مستثنی نبوده و شاید بتوان بیشترین حجم فعالیت و تلاش اجتماعی، علمیو اخلاقی در این خصوص را به او نسبت داد. این در حالی است که شرایط زمانی حضرت نیز از اهمیت زیادی برخوردار بود.3. شرایط زمانی و دوران امام رضا (علیه السلام)
دوران امام رضا (علیه السلام) از مهمترین دورانهای تاریخ اسلام است. این که گروهی حوادث روزگار امامت امام رضا (علیه السلام) را به نرمش قهرمانانه امام حسن (علیه السلام) و دستهای آن را با موفقیت امام سجاد (علیه السلام) و گروهی نیز با انقلاب فکری و فرهنگی صادقین مقایسه و شبیه میدانند، نشان دهنده اهمیت خاص و چند بعدی وضعیت این مقطع تاریخی است.بررسیهای تاریخ نشان میدهد که با فعلیت یافتن ولایت عهدی امین، نزاع او با برادرش، مأمون بر سر حکومت بالا گرفت و بسیاری از از امور به دلیل تسامح امین و مناقشات داخلی مختل شد. نبرد فرهنگی و فکری جدی با وسعتی بیشتر در میان مکتبهای گوناگون درگرفت و دانشمندان با عناوین مختلفی به مراکز قدرت نزدیک شدند و به نشر تفرقه و بی اعتقادی در میان مسلمین پرداختند.
در چنین گسیختگیِ فرهنگی است که وظیفه سنگین امام رضا (علیه السلام) آشکار میشود. آن حضرت در برابر این امواج سهمگین و خطرناک به دفاع از عقیده و فرهنگ جامعهای اسلامیبرخاسته و با رهبری حکیمانه، جریانهای فکری جامعه را از خطر التقاط و انحراف آگاه ساخت. باید توجه داشت که کار سیاسی و مبارزهای علنی و رویارویی با حکام برای امامان (علیهم السلام) یک هدف نبوده است، بلکه هدف اصلی آنان احیای اندیشهها و اصلاح جوامع و حاکمیت بخشیدن به دین الهی بوده و بدیهی است که هدایت اندیشهها و تصحیح افکار و باورها را مقدم بر هر نهضت و قیام علنی و غیر علنی میدانستهاند.
آنچه از تاریخ قابل برداشت میباشد آن است که جباران تاریخ، هرگز به رهبران شیعه اجازه ندادهاند تا آن طور که آنان میخواهند به نشر افکار خود در بین مسلمانان اقدام کنند و رهبران شیعه نیز صرفاً از فرصتهایی که در جامعه به وجود میآمد و از کنترل جباران، خارج بود استفاده میکردند و به نشر اسلام ناب در بین مسلمانان میپرداختند. برای امام علی بن موسی الرضا (علیه السلام) یکی از این فرصتها، ولایت عهدی حضرتش در عصر مأمون عباسی بود که فرصت مناسبی را برای نشر حقایق دین در اختیار امام رضا (علیه السلام) قرار داد. در این دوران برخوردهای فکری فراوانی بین مسلمانان و صاحبان مکاتب مختلف کلامی رخ داد. باید توجه داشت که برای به وجود آمدن، رشد و توسعه و فراگیر شدن اندیشههای اعتقادی در بین مردم، زمان زیادی لازم است، بنابراین گرچه این برخوردها، به طور مستقیم در این زمان رخ داد ولی پیدایش این اندیشهها و ایجاد زمینههای مناسب و عوامل گسترش آنها از زمانهای پیش فراهم شده بود که از جملهی آن زمینهها میتوان از میراث علمی و معرفتی یاد کرد که از طریق پدران بزرگوار و پاک امام هشتم (علیه السلام) به حضرتش انتقال یافته بود. امام رضا (علیه السلام) در موارد متعددی سخنان خویش را به اجداد بزرگوار خویش به خصوص پیامبر ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) نسبت داده و افراد آگاه از متون علمیمربوط به ائمه، در مقام مقایسه به راحتی ریشه دار بودن کلمات و تعابیر امام هشتم (علیه السلام) در آموزههای نبوی و علوی را درک میکنند.
گفتنی است که در عصر امام رضا (علیه السلام) عوامل انحراف فکری به اوج خود رسیده بود، چرا که ترجمهی کتب بیگانگان به خصوص اندیشههای الحادی فلسفی که از سالها قبل شروع شده بود در جامعه اثر کرده بود. گروههای کلامی برای دفاع از موقعیت و اثبات حقانیت خود اندیشههایشان را به شدت رواج داده بودند. از طرفی آزادیی که از طرف بنی العباس در بخش اندیشههای بیگانه به مردم داده شده بود، نقش خود را بازی کرده بود، به طوری که مجموع این عوامل یک آشفتگی فکری را به دنبال داشته است. امام رضا (علیه السلام) برای از بین بردن این انحرافات دست به اقداماتی میزدند، از جمله آنها مسافرت به مراکز پخش این گونه اندیشهها از قبیل بصره و مناظره با طرفداران مکتبهای مختلف و از جمله آنها استفاده کردن از موقعیتهای مناسب مثل ولایتعهدی بود. در تمام این مناظرات، همگان مقهور تفوق علمی و سیادت معرفتی امام رضا (علیه السلام) میشوند، ایشان اعلام میکند هر کس هر حرفی علیه اسلام دارد اظهار کند تا پاسخ مناسب دریافت نماید. (به عنوان مثال حضرت در اثنای بحث با گروههای فکری و فرقههای دینی مختلف رسماً اعلام میکند که: «یا قوم إن کان فیکم أحد یخالف الإسلام و أراد أن یسأل فلیسأل؛ یعنی ای قوم در صورتی که میان شما کسی وجود دارد که با اسلام مخالف است و در نظر دارد که اعتقادات اصیل اسلامی را مورد سؤال قرار دهد، هرچه خواهد بپرسد تا جواب نیکو دریافت کند.» (2)
4. ویژگیهای حرکت فکری امام رضا (علیه السلام)
به طور کلی میتوان حرکت فکری را از ناحیه امام رضا (علیه السلام) دارای دو بخش متمایز دانست:الف) بخشی که از ابتدای امامت امام رضا (علیه السلام) شروع میشود که در این دوران امام رضا (علیه السلام) حتی دست به مسافرتهایی نیز میزند که هدف همان بود که گفته شد.
ب) بخشی که از ابتدای ولایت عهدی امام رضا (علیه السلام) شروع میشود. این بخش عمدتاً شامل مناظرات علمی با گروهها و شخصیتهای مختلف میشود. در این دوران امام رضا (علیه السلام) گرچه همان هدف مذکور را دارد ولی اهداف مقطعی دیگری نیز دارد که از جمله آنها خنثی کردن اهداف مأمون و توطئههای حکومت عباسی است.
در مورد مناظرات امام (علیه السلام) باید دانست که بسیاری از این مناظرات به طور عمد توسط مأمون برنامه ریزی میشد. عدهای بر این عقیدهاند که چون مأمون از نظر فکری معتزلی مکتب بود و معتزله آزادانه مسائل عقیدتی را مورد بررسی قرار میدادند، مأمون هم همین کار را میکرد و کنفرانسهایی را تشکیل میداد که این مسائل آزادانه بررسی شود.
زیدالرفاعی میگوید: با توجه به اینکه اطرافیان مأمون از سران معتزله بودند، حتی مربی او یحیی بن المبارک معتزلی بود، طبیعی است که بگویم مذهب مأمون معتزلی بوده است. این محقق در پایان چنین اظهار نظر میکند که مأمون به معنای واقعی به مذهبی ایمان نداشت، بلکه حمایت او از گروههای کلامی موجود، بستگی به شرایط حاکم بر کشور داشت، هر یک از گروهها که بهتر میتوانست او را به اهدافش برسانند، از آن حمایت میکرد. (زید الرفاعی، 1928، ج1، ص 367)
5. فرقههای کلامی و گروههای فکری در عهد علی بن موسی الرضا (علیه السلام)
امام رضا (علیه السلام) هم در سخنان گهربار خویش و هم در ادعیهای که از آن حضرت نقل شده، حقایقی را بیان فرموده تا در روند ملاحظات علمی زمان آن حضرت و نیز آیندگان محوریت یافته و راه خلاصی از شبهات و مشکلات را در معرض دیدگان همگان قرار دهد. فرقهها و نحلههای فکری در زمان امام رضا (علیه السلام) نسبت به گفتار و سخنان و رفتار وی حساس بوده و با توجه به قدرت و سیطره علمی حضرت، پیگیریهای لازم در این خصوص را به انجام میرساندند. پیروان امام رضا (علیه السلام) که در دوره زمانی مهمی قرار داشته و در معرض انواع نظریات و سلایق مختلف قرار داشتند نیز بهرههای لازم در این خصوص را از بیانات حضرت میبردند.البته در طول تاریخ اندیشه اسلامی، فرقهها و گروههای مختلف فکری و اعتقاداتی شکل گرفت اما نمیتوان به وجود همهی آنها در دوره حیات امام رضا (علیه السلام) قائل بود. روایات و مناظرات امام رضا (علیه السلام) نشان میدهد که غیر از اصحاب ادیان مختلفی چون مسیحیت، یهودیت، زرتشتی، فرقهها و احزاب مختلف اعتقادی به ترویج افکار منحرف خویش در عهد امام مشغول بودهاند و امام نیز به دلیل شرایط مناسب زمان، تلاش میکرد تا در بحث با این فرقهها به شبهات مطروحه توسط آنان پاسخ داده و سران و پیشروان فکری ایشان را با تبیینی صحیح دچار سوء فهم و ابتلاء به جهل و نادانی معرفی نماید. نام برخی از این گروههای فکری به صراحت در عبارت منقول از امام آمده است. ذیلاً به معرفی مهمترین این فرقهها میپردازیم:
5-1. معتزله
از بین گروههای کلامی، معتزله بیشترین مناظرات را با امام رضا (علیه السلام) داشتند و شاید بدین جهت باشد که فعال ترین فرقه کلامی عصر بودند. افراد زیادی از این فرقه با امام رضا (علیه السلام) مناظره کردهاند از قبیل: سلیمان مروزی، یحیی بن ضحاک سمرقندی و ... . یکی از کسانی که به نمایندگی از این مکتب، در این مناظرات شرکت میکرد، مأمون عباسی بود. مأمون عباسی که بر مسند خلافت اسلامی تکیه زده بود با شعار خردگرایی از هرگونه نوآوری، آزاداندیشی و مخالفت با جمودگرایی حمایت مینمود و چون برای رسمیت بخشی به تفکراتش نیازمند حزبی علمی و مرامی عقیدتی بود در تأیید و رواج مکتب اعتزال کوشید. این مکتب پیشبرد خود را وامدار عقلگرایی افراطی در لوای قدرت سیاسی میدانست از این رو بعدها در تحلیلهای تاریخ نگاری ادیان از ایشان با عنوان نخستین فرقه لیبرال اسلامی یاد شد.معتزله در دوره بنی امیه با دستگاه حکومت روابط خوبی نداشتند. در اوایل بنی العباس حالت بی طرفی به خود گرفتند ولی در عصر مأمون مورد توجه واقع شدند... در همین زمان بود که بحث داغی بالا گرفت که دامنهاش در تمام اقطار کشور عظیم آن روز اسلامی گسترش یافت و آن اینکه آیا کلام خدا از صفات فعل است یا صفات ذات؟ و آیا کلام خدا حادث است و یا مانند علم خدا و قدرت و حیات او قدیم است؟ و در نتیجه آیا قرآن که کلام خداست مخلوق و حادث است یا قدیم و غیرمخلوق؟ معتزله معتقد بودند که کلام خدا مخلوق است و اعتقاد به قدیم بودن قرآن کفر است... . معتصم و واثق نیز روش مأمون را دنبال کردند و از جمله کسانی که در این دوره به زندان افتادند احمد بن حنبل بود تا نوبت به متوکل رسید؛ متوکل بر ضد معتزله گرایش پیدا کرد و اکثریت مردم با معتزله مخالف بودند. (مطهری، 1362، ج2، ص 50-53)
از آن جا که معمولاً در کتب فرق و مذاهب ذکر سخن از معتزله همراه با بحث از اشاعره صورت میگیرد نباید پنداشت که اشاعره نیز در زمان امام رضا (علیه السلام) وجود داشتهاند. چرا که تا حدود اواخر قرن سوم و اوائل قرن چهارم اشعریت به عنوان یک مکتب کلامی معارض با معتزله- آنگونه که بعدها پیدا شد- وجود نداشت. تمام مخالفتها علیه جریان اعتزال با این عنوان صورت میگرفت که افکار معتزله بر ضد ظواهر حدیث و سنت است. رؤسای اهل حدیث مانند مالک بن انس و احمد بن حنبل اساساً بحث و چون و چرا و استدلال را در مسائل ایمانی مردم حرام میشمردند، حتی نمیتوان اهل السنه (اهل حدیث) را یک مکتب کلامی در مقابل معتزله به حساب آورد چرا که اهل حدیث اساساً منکر کلام و تکلم بودند. (مطهری، 1362، ج2، ص 55)
بر این اساس در دوره امام رضا (علیه السلام) مکتبی با عنوان اشاعره وجود نداشته است. جریان اشعری در حدود اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم با رویگردانی ابوالحسن اشعری- که خود پیش از این سالها در مکتب اعتزال به تحقیق پرداخته بود- از استادش قاضی عبدالجبار معتزلی شکل گرفت. از این دوره به بعد اهل حدیث به دو گروه «اشاعره» پیروان ابوالحسن اشعری که داخل شدن در مباحث کلامی را جایز میدانستند و «حنابله» پیروان احمد بن حنبل که آن را حرام میدانند، باز شناخته شدند.
5-2. مجسمه و مشبهه
از جمله فرقههایی هستند که با اعتقاد به برخورداری خداوند از جسمانیت، او را به خلق تشبیه نموده و برایش جا و مکان اثبات میکردند و معتقد بودند که خدا بر عرض جا دارد و پاها را بر کرسی نهاده و اعضاء بدن دارد. (نک: سجادی، سید جعفر، 1373، فرهنگ معارف اسلامی؛ مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، ص 390) بخش مهمیاز مطالب امام هشتم رد و نفی چنین اعتقاداتی است.5-3. مفوضة
کسانی که معتقدند انسان در اعمال خود میتواند بدون خواست و اراده خداوند عمل کند؛ یعنی خداوند، امور انسانی و اعمال او را، به خودش واگذار کرده است تا صاحب اختیار کامل باشد. (مشکور، 1372، ص 390)5-4. قدریه
کسانی را گویند که امور و اتفاقات و افعال را تابع قَدَر الهی میدانند و گویند آن چه مقدر است کائن است و بشر هیچ نوع اختیاری ندارد، زیرا آنچه باید به وقوع بپیوندد در عالم نفس کلیه معین و محدود و مشخص شده است... . به عبارت دیگر قدری مذهب در یک معنی همان جبری مذهب است. (مشکور، 1372، ص 358) برخی از مستشرقین معتقدند که قدریه پیش از معتزله وجود داشتهاند و راه را برای آنان باز کردهاند و معتزله وارث قدریه و فرزندان روحانی آنان بودند.امام رضا (علیه السلام) در تبیین حقیقت جبر و اختیار معمولاً مواضع فکری خویش را در مقابل مفوضه و قدریه اخذ مینمود و ضمن نقادی عمیق نظریات ایشان به نظریه امور بینالامرین میپرداخت.
5-6. غلات
ایشان فرقههایی از «شیعه» هستند که درباره ائمه خود گزافهگویی کرده و آنان را به خدایی رسانیده و یا قائل به «حلول» جوهر نورانی الهی در امامان خود شدند و یا به «تناسخ» قائل گشتند. تمام فرق شیعه جز اثنی عشریه، زیدیه و بعضی از اسماعیلیه و فطحیه و واقفه از غلاهء به شمار میروند. در آغاز «غلات» شیعه، تنها به غلو درباره ائمه خود میپرداختند ولی از قرن دوم هجری بعضی از فرق ایشان مطالب غلوآمیز خود را با سیاست آمیخته و با دولت اموی و عباسی به مخالفت پرداختند. غلات بر چند دسته شده، گروهی گفتند: حضرت علی (علیه السلام) و بعضی از ائمه (علیهم السلام) خدا هستند و برخی گفتند ایشان پیغمبرند. عدد فرق غلات در اسلام از صد و پنجاه فرقه بیشتر باشد. (مشکور، 1372، ص 344)مباحث مربوط به امامت توسط حضرت رضا (علیه السلام) تا حد زیادی به نفی و رفع دیدگاههای غلات درباره ائمه مربوط میشود.
6. عقلانیت در اندیشه امام رضا (علیه السلام) و مبنای عقلانی اعتقادات
در آموزههای رضوی، عقل به عنوان همراه و رفیقی ملازم انسانها معرفی شده است. زیرا فرمود: «صدیق کل امریء عقله و عدوه جهله» (کلینی، 1365، ج1، ص 11) که هرگونه دوری از آن موجبات درافتادن به دامن دشمن عقل؛ یعنی جهل را فراهم میسازد. علی بن موسی الرضا (علیه السلام) حقیقت عبادت را در تفکر و تعقل میداند «لیس العباده کثره الصلوه و الصوم، انما العباده التفکر فی أمر الله عز و جل» (کلینی، 1365، ج2، ص 55) و علم و دانش را موجب حیات قلبها و روشنی دیدگان از ظلمت و نیز موجب تقویت پیکر انسانها از ضعف و سستی بیان کرده است. عقل ابزاری است که بندگان خدا به واسطه آن به درجات متعالی در دنیا و آخرت دست مییابند. عقل تابع علم و علم ابزاری است که عبد با استفاده از آن به مقام اطاعت دست یافته و میتواند آنچه را موجب سعادت او است به انجام رساند. (مجلسی، 1404، ج1، ص 166)نکته مهم و جالب توجه در مورد اهمیت عقل و عقلانیت در نزد امام (علیه السلام) مطلبی است که حضرتش در پاسخ سؤال ابن سکیت در مورد آنچه در هر زمانه بر مردم آن زمانه حجت است مطرح فرمود و آن این که حجت مهم در هر زمانه برای اهل آن زمانه، همانا عقل است که معیار صدق هر صادق و کذب هر کاذب است. (کلینی، 1365، ج1، ص24) بر این اساس امام رضا (علیه السلام) پیروان خویش را تشویق میفرماید تا بیشتر از آنکه به روایت و نقل سخنان وی دل خوش دارند، به تفقه و تعقل در سخنان او بپردازند «کونوا دراة و لا تکونوا رواة، حدیثٌ تعرفون فقهه خیر من ألف تروونه». (3)
آنچه باید در بحث از عقل و عقلانیت بدان توجه نمود آن است که بهرهی همه انسانها از تعقل و عقلانیت به یک اندازه نیست و به همین دلیل گاه معصومان برخی از انسانها را از تعقل بر حذر داشتهاند چنانکه امام حسین (علیه السلام) در نامهای به اهل بصره و در پاسخ به سؤال ایشان در مورد تفسیر صمدیت خداوند، ضمن تبیین دقیق این مفهوم، آنها را از غور و تعقل در آیات قرآن، آن هم بدون برخورداری از ظرفیت علمی و عقلی مناسب نهی فرمود (صدوق، 1357، ص 90-91) و همچنین امام رضا (علیه السلام) در مواجهه با عمران که از امام سؤال میکند که خدا در چیست و آیا شیئی به او احاطه دارد و آیا دچار تحول و دگرگونی میشود و نیز آیا به چیزی محتاج هست؟ میفرماید: «یَا عمِرانُ فَاعقِل مَا سَألتَ عَنهُ فَإنَّهُ مِن اغمَضِ ما یَرِدُ عَلی المَخُلوقِینَ فِی مَسائِلهِم و لَیسَ یَفهَمُهُ المُتَفاوِتُ عقَلُهُ الغَازِبُ حِلمُهُ وَ لا یَعجِزُ عَن فَهمِه اُولُو الَعقلِ المُنصِفُون» (صدوق، 1357، ص 439) این عبارتها به وضوح روشن میکند که فهم و تعقل همهی مسائل برای همهی افراد در یک سطح میسر نیست.
امام ثامن (علیه السلام) حتی در ادعیه منسوب به حضرتش بر اهمیت عقل تأکید فرموده و عقلانیت و خطورات قلبی را از نعمتها و عطایای الهی به شمار آورده چنانکه در صحیفه از امام (علیه السلام) نقل شده که فرمود: «و رددت علی عقلی بتطولک و الهمتنی رشدی بتفضلک و أحییت بالرجاء لک قلبی، و أزلت خدعةَ عدوی عن لبّی و صححتَ بالتامیل فکری، و شرحت بالرجاء لإسعافک صدری»؛ یعنی خداوندا عقل من موهبت و رحمتی از جانب تو است همانگونه که هدایت من ناشی از تفضل و قدرت تو و نیز حیات قلب و مرکز ادراکات من ناشی از امید به تو است. تو تأثیر نیرنگهای دشمنان را بر قلب و فهم من رفع نموده و موجبت تأمل و دقت را در اندیشه و تفکراتم فراهم ساخت و امید من به یاری خودت را افزون نمودی. (موحدی ابطحی، 1381، ص 42)
امام رضا (علیه السلام) در جای دیگری میفرماید: ای خدا تو شاهد خطورات درونی من و نیز نظارهگر دامهایی هستی که دشمنان عقل و معرفت فرا راه قلبها قرار داده بی آنکه به تکلف و سختی بندگانت در طریق هدایت راضی باشد (و به همین دلیل آنها را از این تهدیدها رها میسازی.) (موحدی ابطحی، 1381، ص 45) به این ترتیب هرگونه هدایت از منظر امام (علیه السلام) ناشی از رحمت و لطف و و توجه باری تعالی است و این حقیقتی است که امام با تعبیر «المهدی من هدیت» بدان تصریح فرموده است. (موحدی ابطحی، 1381، ص94) بر همین اساس امام در هنگام دعای طلب هدایت در حق دیگران، از خداوند طلب نموده میفرماید: «اللهم خذ بسمعه و بصره و مجامع قلبه حتی ترده إلی الحق»؛ یعنی خدایا تو گوش و چشم و مرکز ادراک او را به سوی حق معطوف فرما. (موحد ابطحی، 1381، ص78)
7. آموزههای رضوی در شناخت و فهم خداوند و معارف توحیدی
از جمله نکات مورد تأکید ائمه اهل بیت (علیهم السلام) و از جمله امام هشتم (علیه السلام)، توجه عمیق به معارف الهی و شناخت خداوند است. این مهم در زبان دعا آن جایی خود را به خوبی نشان میدهد که ائمه (علیهم السلام) قبل از طرح درخواستها و نیازهای خویش به محضر خداوند متعال دست به ثنا و حمد و ستایش خداوند برمیدارند و حتی از پیروان خویش میخواهند که همین سنت را در هنگام دعا رعایت نمایند. (4)اهمیت ثنا و بیان اوصاف الهی در ادعیه قطعاً ناشی از توان فهم عقلانی انسان از خداوند به عنوان مبدأ و منتهای عالم است. چنانکه یکی از مهمترین مباحث عقلی و اعتقادی در منابع فلسفی، کلامیو فکری در طول تاریخ اندیشه بشر، تصور صحیح از مبدأ نهایی عالم میباشد. این بحث در طول تاریخ و نیز امروزه از جایگاه ویژهای برخوردار است. علی بن موسی الرضا (علیه السلام) در بحثها و مناظرات خویش بر اساس عطف توجه به عقل و تعقل به عنوان حجتی بالغه، پیرامون این حقیقت مباحث عمیقی را مطرح فرموده است. نمونهای از این بیانات قبلاً مورد اشاره قرار گرفت. همچنان که امام رضا (علیه السلام) فرموده: «بِصُنعِ اللهِ یُستَدَلُّ عَلَیهِ وَ بِالعُقُولِ تَُعتَقَدُ مَعرِفَته و بِالفِکرِ تَثبُتُ حُجَّتهُ» (صدوق، 1357، ص 34) عقل خداوند عالم را که موجودی مطلق و بی انتها است درک میکند و البته این فهم درست همچنان که خواهد آمد باید از منطقی تبعیت کند که اصول آن در کلام امام رضا (علیه السلام) و سایر ائمه آمده است و هرگونه تخطی از این منطق، میتواند شرایطی را برای انحراف ذهن فراهم آورد. از نظر امام (علیه السلام) درک صحیح حقیقت خداوند به وجود بحث و بسیط و لایتناهای وی به صورت مباشر و مستقیم امکان پذیر نیست و این مهم را باید از طریق صفات و افعالی اثباتی باری تعالی و توجه به خصوصیات سلبی (غیور) و توسط عقل به انجام رساند. «فَاسمَاؤُهُ تَعبیرُ وَ افعَالُهُ تَفهِیمُ وَ ذَاتهُ حَقِیقَةُ و َکَنهُهُ تَفرِیقُ بیَنهُ و بَینَ خَلقِ وَ غَیُورُهُ [غُیُورُه] تَحدِیدُ لِمَا سَواهُ» (صدوق، 1381، ج1، ص 149) نفی اکتناه ذات حضرت حق توسط عقل انسانی در عبارتهای امام رضا (علیه السلام) مانند «فَلیَسَ اللهَ مَن عَرفَ بِالتَّشبیهِ ذاتَهُ و لا إیاهُ وَحَّدَ مَنِ اکتَنَههُ و لا حَقیِقَتُهُ أصَابَ مَن مَثَّلَ» (صدوق، 1357، ص 34) و نفی علم از طریق ماهیت (نفس) در عباراتی مانند: «کُلُّ مَعروفٍ بِنَفسهِ مَصنُوع» (صدوق، 1357، ص 34؛ صدوق، 1378، ج1، ص 149) از همین روی صورت گرفته است.
در تبیین تصور صحیح از خداوند معمولاً مبحث صفات (God"s attributes) دارای جایگاهی مهم است. در دوران امام رضا (علیه السلام) این عنوان از جمله مهم ترین عناوین مباحث مطروحه در نزد اندیشمندان به شمار میآمده و به همین جهت معمولاً در مناظراتی که از امام رضا (علیه السلام) با اصحاب فکر زمانه نقل شده معمولاً از جمله بحثهای قابل توجه بوده است.
محور اساسی مبحث صفات خداوند در کلام امام رضا (علیه السلام) را مبنای توحیدی تشکیل میدهد. دلیل این امر آن است که معمولاً در انسانها، صفت امری مغایر با ذات تصور میشود. این مغایرت به خاطر آن است که تحقق ذات انسان بدون صفات کمالی که ذات مستعد آنها است و آنها را به تدریج کسب میکند، امکان پذیر است. کسب و اکتساب صفات متعدد، خود تأییدی بر این مدعا است. از این روی با قائل شدن به چنین مبنایی و تسری آن به همهی موجودات، ابتلا به این توهم که خداوند نیز از صفاتی زائد بر ذات برخوردار است، امری طبیعی به نظر میرسد. اما از آن جا که چنین اعتقادی مستلزم اعتقاد به شرک و نفی توحید الهی به حساب میآید، همه امامان به خصوص حضرت ثامن الحجج، به نفی و ابطال آن پرداختهاند.
نمونههای مختلفی از این نفی و ابطال را میتوان در روایات مربوط به حضرت رضا (علیه السلام) مشاهده کرد. به عنوان مثال حضرت در ضمن عبارات خویش فرمودند: «و لا نفی مع إثبات الصفات للتشبیه فکل ما فی الخلق لا یوجد فی خالق» (صدوق، 1357، ص 38) در مورد این تعبیر امام باید توجه نمود همانگونه که مرحوم مجلسی فرموده (مجلسی، 1404، ج4، ص 243) در این عبارت، «للتشبیه» به «لا نفی» تعلق دارد لذا مراد امام (علیه السلام) آن است که اگر صفات برای خداوند اثبات شود، دیگر نمیتوان تشبیه به خلق را از حضرت حق نفی نمود و حال آنکه آنچه در خلق تحقق دارد در خداوند قابل تحقق نیست. قاضی قمی در شرح این حدیث مینویسد که حکم به ثبوت صفت برای او- چه صفات زائد و چه عین ذات- مستلزم تشبیه است و در نتیجه صفات خداوند به سلب اضداد و نقایص راجع است؛ نه این که معانی ثبوتی داشته باشد و تمامی صفات او سلوبی بیش نیست، حال یا بنفسه سلب هستند مثل صفات سلبی، و یا نقایضشان مسلوب است مثل صفات ثبوتی. (قاصی سعید قمی، 1381، ج1، ص 179)
حضرت رضا (علیه السلام) در سخنی دیگر در این خصوص فرمودهاند: «و نظام توحیده نفی الصفات عنه بشهادة العقول أن کل صفة و موصوف مخلوق و شهادة مخلوق أن له خالقا لیس بصفة و لا موصوف و شهادة کل صفة و موصوف بالاقتران و شهادة الاقتران بالحدث و شهادة الحدث بالامتناع من الأزل الممتنع من الحدث» (طبرسی، 1403، ج2، ص 398)
این نفی و ابطال به حدی شدید است که برخی را دچار تفریط نموده و به دلیل کج فهمی بر آن داشته تا تصور کنند که مراد امام (علیه السلام) نفی مطلق همهی صفات است. به عنوان نمونه، ملا رجبعلی تبریزی و شاگردانش چون قاضی سعید قمی (1381، ج1، ص95)، محمد رفیع پیرزاده، محمد اسماعیل خاتون آبادی و محمد صادق اردستانی از جمله معروف ترین شخصیتهایی هستند که معتقدند اتصاف خداوند به صفات، قولی شنیع و خلاف عقل و شرع است.
ایشان در تبیین و تفسیر نظریات خویش به احادیث اهل بیت (علیهم السلام) استناد میجویند. مثلاً قاضی سعید قمی در این خصوص برای اثبات مدعای خویش به سخن امام رضا (علیه السلام) استناد جسته که فرمود: «نظام توحید الله نفی الصفات عنه» (صدوق، 1357، ص 34)، و نیز این سخن که: «شهاده کل مخلوق أن له خالقا لیس بصفه و لا موصوف» (قاضی سعید قمی، 1381، ج1، ص119) آری احادیثی در کلام معصومان وجود دارد که کمال اخلاص و غایت توحید خداوندی را نفی صفات از او میدانند و قبول صفات در او را نشانه الحاد و کفر تلقی میکنند.
اما توجه به بخشهای مختلف منقول از ائمه (علیهم السلام) به خصوص حضرت رضا (علیه السلام) نشان میدهد که نفی مطلق صفات از حضرت حق صحیح نیست. چنان که امام رضا (علیه السلام) فرمود: «الممتنع من الصفات ذاته» (صدوق، 1378، ص 290) مؤید این سخن، احادیث متعدد دیگری است که میتوان جواز اثبات صفات را از آنها برداشت نمود. به عنوان مثال احادیث متعددی وجود دارد که هم اثبات صفات بر خدا را ممکن دانسته و هم این صفات را بی کران و بی انتها میدانند و خدا را در اتصاف به این صفات ازلی و ابدی میدانند. از جمله آنکه امام رضا (علیه السلام) فرمود: «لم یزل الله عزو جل عالما قادرا حیا قدیما سمیعا بصیرا» (صدوق، 1378، ج1، ص 238) و نیز فرمود: «لَطُفَ الله تبارک و تعالی أن یدرک بحد أو یحد بوصف» (کلینی، 1365، ج1، ص 165)
توجه به این دو دسته از احادیث شاید در بدایت امر موجب توهم تناقض در سخن و اعتقاد امام رضا (علیه السلام) گردد. اما ائمه شیعه به شیعیان آموختهاند که هنگام مواجهه با تعبیرات به ظاهر ناسازگار از چه روشی برای رفع ناسازگاری استفاده نمایند. و این روش تنها منحصر به استفاده از روایات نیست بلکه آیات قرآن را نیز شامل میگردد. برای آن که حقیقت این نکته به خوبی روشن گردد ذکر این توضیح لازم است که مردمان از دورههای اولیه اسلام نیز با این معضل مواجه بودند که در برخورد با آیات قرآن و روایات احساس تناقض میکردند. از جمله مواردی که دال بر این مطلب است روایت مهمی است که شیخ صدوق از حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل فرموده که شخصی به حضرت مراجعه نموده و اظهار نمود که مطالب متناقضی در قرآن به چشم میخورد و حضرت با بیانی عتاب آلود به خاطر عدم دقت عقلی سؤال کننده، بر وجه عقلانی که موجب رفع تناقضات بدوی و ظاهری میگردد تأکید فرمود. (5)
اگر با همین مبنا به سخنان امام رضا (علیه السلام) دقت کنیم متوجه خواهیم شد احادیثی که به نفی صفات پرداخته از اطلاق برخوردار نیستند بلکه ناظر به صفاتی هستند که مغایر با موصوفاند. به بیان دیگر هر چند کلام امام رضا (علیه السلام) در «نظام توحید الله نفی الصفات عنه» ظاهراً مطلق است و لذا نفی صفات عین ذات و زائد بر ذات هر دو را میتوان از آن نتیجه گرفت (چنان که عدهای همچنین استنتاج کردهاند) ولی حقیقت امر این است که به اطلاق هر مطلقی تنها وقتی میتوان تمسک نمود که از نبودن قید در کلام مطمئن باشیم. به عبارت دیگر همان طور که در علم اصول معروف است تمسک به اطلاق هر مطلقی در گرو تمام بودن مقدمات حکمت است که از جمله آن مقدمات، نبودن قید در کلام است و اگر به خوبی دقت شود کلام حضرت، خود قیدی برای اطلاق مسبوق تلقی میشود؛ یعنی از دلیل ایشان بر نفی صفات روشن میشود که منظور، نفی صفاتی است که موصوف در آنها مغایر صفت باشد و این چیزی جز صفات عارضی نیست.
عبارت حضرت: «لشهاده کل صفه و موصوف بالاقتران و شهاده الاقتران بالحدث و شهاده الحدث بالامتناع من الازل الممتنع من الحدث» (صدوق، 1357، ص 34، صدوق، 1378، ج1، ص 149) نشان میدهد که صفاتی از خداوند نفی میشود که موجب اقترانی صفت و موصوف گردند و از آن جا که اقتران مستلزم حدوث است و حدوث خلاف لاحدی، لذا اتصاف به چنین صفاتی محال است. معلوم است که اقتران موصوف در فرض تعدد و غیریت آن دو (یعنی صفت و موصوف) است و اگر صفاتی عین ذات در نظر گرفته شود در آن صورت اقتران و حدوث، بی معنا میشود.
پس نه تنها وجود صفات برای خداوند محال و ممتنع نیست بلکه ضروری است چون او بسیط محض است و اگر فاقد صفتی از اوصاف کمالی باشد ترکیب از وجدان و فقدان حاصل میشود و خلاف بساطت محضه خواهد بود. البته همین بساطت هم ایجاب میکند که این صفات، عین یکدیگر و عین ذات حضرت احدیت باشند تا هیچ گونه تکثر و ترکیبی در ذات حاصل نیاید.
نحوه پرسشهای زمانه از امام رضا (علیه السلام) نیز نشان میدهد تعابیر امام در نفی صفات از باری تعالی مربوط به مواردی است که افراد قائل به صفات زائد بر ذات بودهاند. از باب نمونه به عبارتهای روایت ذیل توجه نمایید:
«عن الحسین بن خالد قال سمعت الرضا علی بن موسی (علیه السلام) یقول: لم یزل الله تبارک و تعالی علیما قادرا سمیعا بصیرا فقلت له یا ابن رسول الله إن قوما یقولون أنه عزو جل لم یزل عالما بعلم و قادرا بقدره حیا بحیاه و قدیما بقدم و سمیعا بسمع و بصیرا ببصر فقال علیه السلام: من قال ذلک و دان به فقد اتخذ مع الله الهه أخری و لیس و من ولایتنا علی شئ ثم قال: لم یزل الله عز و جل قادرا حیا قدیما سمیعا بصیرا لذاته، تعالی عما یقول المشرکون و المشبهون علوا کبیرا.» (صدوق، 1357، ص 140)
و این حقیقت مهمی و غامضی است که تأثیر خود را صرفاً بر فلاسفه و اندیشمندان متأله نهاده و تنها مورد توجه مدققینی چون ملاصدرا گشته که در تبیین صفات حق تعالی، ذات او را مستحق و مستجمع تمام صفات کمالیه دانسته و بر این باور است که در اتصاف به این صفات هیچ مشارکی ندارد. (صدرالمتالهین، 1981، ج6، ص 107) حتی بعضی از فلاسفه چون میراز علی زنوزی در عین جایز دانستن انتساب کمالات به ممکن معتقدند این انتساب با انتساب همان کمالات به واجب تنافی ندارد چرا که نسبت دادن هر کمال به امر ممکن خود بعینه نسبت دادن آن کمال است به واجب؛ البته نه به حسب ذات واجب بلکه در مرتبه فعل او. به عبارت دیگر در حمل صفات بر واجب و ممکن در واقع دو حمل نداریم بلکه یک حمل بیشتر موجود نیست؛ یعنی حمل آن صفت بر ممکن دقیقاً به معنای حمل آن بر واجب است در مرتبه ممکن مذکور. در بیان تمثیلی، واجب و ممکن همچون مالک و بردهاند که هم خود برده و هم تمامی داراییهای وی، جزء دارایی مالک محسوب میشود، و لذا سهم ممکن از وجود، شیئیت، علم، قدرت، و ... همه و همه جزئی از سهم واجباند. (آقا علی زنوزی، 1367، ص82) اتفاقاً در تأیید این ایده، تعبیر جالبی از امام رضا (علیه السلام) وجود دارد که فرمود: «هو المالک لما ملکهم و القادر علی ما أقدرهم علیه... . (مجلسی، 1404، ج5، ص 16)
با توجه به آنچه گفته شد روشن میشود نسبت دادن صفات کمالی به حق تعالی جایز است به شرط آنکه با توحید منافات پیدا ننموده و موجب محدودیت و یا تشبیه خداوند به مخلوقات به وجهی نادرست نگردد. در این جا لازم است به حدیث مهمیاز امام هشتم (علیه السلام) اشاره کنیم که به طرزی اعجاب آور به تحلیل همین نکته مهم پرداخته و به جمیع اصحاب عقل سلیم و پیروان خویش آموزش میدهند که چگونه میتوان تصور درستی از صفات خداوند داشت بی آن که شائبه تشبیه خالق به مخلوق پیش آید. این سخن حضرت ثامن (علیه السلام) توسط شیخ صدوق نقل شده است. (صدوق، 1378، ج1، ص 145-149) در سخن مذکور حضرت رضا (علیه السلام) ضمن اشاره به صفات مختلف حضرت حق مانند سمیع، بصیر، قادر، قاهر، حی، قیوم، ظاهر، باطن، لطیف، خبیر، قوی، عزیز، حکیم، علیم و مشابه آنها، بر این نکته تأکید فرموده که نسبت دادن صفات به خداوند با نسبت دادن همان صفات به غیر خدا و مخلوق اگر چه در تعبیر و لفظ یکسان به نظر میرسد ولی در معنا مختلف است. حضرت حدود 10 بار در این حدیث تعبیر «فقد جمعنا الاسم و لم یجمعنا المعنی» را به کار برده تا این تفاوت را مورد تأکید قرار دهد. تشبیه جالب حضرت در این خصوص، الفاظی است که بر انسان اطلاق میگردد. (مانند کلب، حمار، ثور، سکره، علقمه، اسد) اما کاربرد آنها در مورد انسان به معنایی متفاوت از کاربرد آنها در مورد حیوانات است. بنابراین در مورد هر صفت، یک اسم و یا لفط به کار میرود اما به دو معنای مختلف. فلاسفه و دانشمندان مسلمان و شیعه با تحلیلهای دقیق خویش رمز این اتحاد لفظ و اختلاف معنا را در بحث مفهوم و مصداق جستجو کردهاند. روشن است که کاربرد لفظ یا اسم گاه جهت اشاره به معنای (sense) صورت میگیرد و گاه جهت اشاره به مصداق (referent). صفاتی که هم بر خدا و هم غیر خدا قابل اطلاق باشد اگرچه در معنا مشترکاند ولی مصداق و مقصود این صفات در مورد خداوند (به عنوان یک موجود نامتناهی و مطلق) با مصداق آن صفات در غیر خدا (به عنوان موجود مخلوق و متناهی و وابسته) متفاوت است. به همین دلیل هنگامیکه امام رضا (علیه السلام) این تفاوت را تحلیل میفرماید، اطلاق هر یک از صفات را در مورد خداوند با عدم نیاز، عدم کاستی و عدم قصور، عدم حلول و ... مقارن میفرماید و این درست خلاف نحوه کاربرد این صفات در مورد مخلوقات و انسان است.
8. معارف الهی در صحیفه رضویه
ادعیه امام هشتم (علیه السلام) در صحیفه رضویه شامل تصویری گسترده از خداوند آن هم به واسطه صفات اوست. حضرت رضا (علیه السلام) در سراسر ادعیه با تعابیر و عناوین متعددی از خداوند یاد فرموده است. گذشته از تناسب بسیار دقیق میان کاربرد هر یک از این عناوین و صفات به عنوان ثنا و حمد خداوند و درخواستهایی که در هر یک از ادعیه مطرح شده است، مواردی وجود دارد که از انظار ریزبین و دقیق دور نمانده؛ اگر چه تفصیل این موارد در متن ادعیه وجود ندارد اما ذهن به خوبی برای دریافت حقیقت آنها در روایات منسوب به امام رضا (علیه السلام) آمادگی پیدا میکند. ذیلاً به این نکات اشاره شده و از خواننده محترم دعوت میشود تا ضمن توجه به مباحث پیشین، تفصیل موارد مورد اشاره در این ادعیه را دریابد.8-1. حق تعالی شایسته هر توصیف و تسبیحی نیست
امام ثامن (علیه السلام) در عبارات خویش گونهای خاص از تمجید و تسبیح و تحلیل را لایق حقیقت شامخ الهی دانسته و هر توصیفی را در مورد حضرتش جایز نمیداند. سخن ایشان آن است که: «سبحان الله کما ینبغی لله، و الحمد لله کما ینبغی لله، و لا إله إلا الله کما ینبغی لله، و الله اکبر کما ینبغی لله...» (عطاردی، 1350، ص 18) خداوند متعال اگر چه به صفات کمالی متصف میشود اما حقیقت الهی به هیچ عنوان مصداقی از صفات کمالی محدود به شمار نمیآید. چنانکه میفرماید: «اللهم انی اسالک بالعین التی لا تنام، و بالعز الذی لایرام و بالمُلک الذی لا یُضام (لاینقص)، و بالنور الذی لا یُطفی، و بالوجه الذی لا یَبلی، و بالحیاة التی لاتموت، و بالصمدیة التی لا تُقهَر، و بالدیمومة التی لا تَفنی، و بالاسم الذی لا یُرَدُّ، و بالروبیة التی لا تُستذَل، أن تصلی علی محمد و آل محمد و ...» (عطاردی، 1350، ص 43) در دیدگاه حضرت هرگونه اتصاف در مورد خداوند باید دور از تمثیل و تنظیر باشد « یا من لا یوصف بتمثیل، و لا یُمَثل بنظیر، و لا یُغَلب بظهیر» (عطاردی، 1350، ص 46) به همین دلیل در این شکوه و عظمت هیچ مثال و نظیری برای او یافت نمیشود و همین لاحدی و عظمت مبنای دیمومت و وجود دائمی و بقای ابدی حق تعالی است « یا من لا شبیه له و لا مثال له، انت الله لا اله إلا انت و لا خالق الا انت تفنی المخلوقین و تبقی انت» (عطاردی، 1350، ص 49-50) بزرگی و عظمت خدا حد و مرزی ندارد و به همین جهت او را در این بزرگی و اقتدار باید منحصر به فرد دانست «یا من تفرد بالمُلک فلا ندّ له فی ملکوت سلطانه، و توحدَ بالکبریاء فلا ضدّ له فی جبروت شأنه» (عطاردی، 1350، ص 46) و درک وسعت این بزرگی و جلالت برای مخلوقات ممکن نیست و تلاش برای درک کنه آن پیامدی جز حیرت و حسرت ندارد « یا من حارت فی کبریاء هیبته دقائقُ لطائف الاوهام، و حسرت دون ادراک عظمته خطائف أبصار الأنام» (عطاردی، 1350، ص 46) به دلیل همین جلالت و عظمت، اوست که سزاوار خضوع حقیقی و احساس هیبت و کبریایی از ناحیه خلق است «یا من عنت الوجوه لهیبته، و خضعت الرقاب لجلالته و وجلت القلوب من خیفته، و ارتعدت الفرائص من فَرقَه» (موحد ابطحی، 1381، ص46)8-2. درک و شناخت خداوند امری است ممکن
شاید توجه به توصیف لاحدی و عظمت الهی در کلام امام رضا (علیه السلام) موجب این توهم گردد که به هیچ طریقی امکان درک و شناخت حضرت حق وجود ندارد. از آنچه گذشت رفع و سلب این توهم روشن میگردد. در این جا خاطر نشان میشود که از منظر امام رضا (علیه السلام) به بیانی که قبلاً صورت گرفت امکان این معرفت وجود دارد اما باید به این نکته نیز توجه نمود که هرگونه درک صحیح از خداوند، به اراده و افاضه خود خداوند متعال تحقق مییابد. چنانکه حضرت میفرماید: «یا من دلّنی علی نفسه، و ذللَ قلبی بتصدیقه ...» (عطاردی، 1350، ص 24)، یا در جای دیگری میفرماید: «و کما اکرمتنی بمعرفتک فاشفعها بمغفرتک، و کما عرفتنی وحدانیتَک فاکرمنی بطاعتک» (عطاردی، 1350، ص 59) ازمنظر امام هشتم (علیه السلام)، خداوند منشأ همهی کمالات است و مخلوق خداوند هر کمالی را از خداوند دریافت میکند بی آنکه که نقش مستقلی برای غیر خدا در کسب این کمالات وجود داشته باشد. «اللهم أنا لک و بک و إلیک و منک لا أملک لنفسی ضرّا و لا نفعا» (موحد ابطحی، 1381، ص 82)متفکران و اندیشمندانی چون ملاصدرا و علامه طباطبایی (رحمه الله) بر اساس همین آموزهها است که معتقدند منشأ هر معرفت و صفات کمالی برای نفس و روح انسان، باری تعالی است و تلاش انسانها و استفاده از ابزارهایی چون مدرسه و کتاب و تحصیل تنها زمینه ساز تحقق این افاضه است. به همین دلیل مصروف ساختن عمر و حیات و زندگی انسان به تتبع آرای فلاسفه و اهل کلام بدون تلاش برای اتصال به عالم قدس و طهارت چیزی جز ضایع ساختن عمر نیست. آری این تتبع اگر دستمایهای برای تفطن نفس و آمادگی اتصال آن به حقیقت عالم شود مستحسن و قابل توجه است. (6) و همانگونه که از سیره و سلوک ائمه به خصوص امام رضا (علیه السلام) مشهود است، یکی از راههای این اتصال تمسک به ادعیه بر اساس آگاهی و تنبه میباشد.
8-3. خداوند معروف بالمعروف است
این تعبیر از جمله تعابیر پرکاربرد در سخنان ائمه و نیز امام رضا (علیه السلام) میباشد. امام رضا (علیه السلام) در صحیفه رضویه (ص 39 و ص 44) میفرماید: «یا معروفا بالمعروف، یا من هو بالمعروف موصوف، أنِلنی من معروفک معروفا تعنینی به عن معروفِ مَن سواک» در مورد این تعبیر به چند نکته باید توجه نمود:نکته اول:
این تعبیر در لسان ائمه پیش از امام رضا (علیه السلام) نیز مسبوق به سابقه است. امام صادق (علیه السلام) در روایت متعددی این تعبیر را به کار برده و به شیعیان خویش آموزش داده که این عبارت را چگونه و به چه نحو در دعاهای خویش به کار برند. (7)نکته دوم:
با توجه به مطلبی که قبلاً در مورد نحوهی صحیح اتصاف خداوند به صفات بحث شد، خداوند معروف به نفس یا معروف به ماهیت نیست (چرا که هر چه معروف به نفس یا ماهیت باشد مصنوع است و خدا مصنوع نیست) بنابراین خداوند را باید معروف به غیر ماهیت و نفس دانست و آنچه مبنای صحیحی برای شناخت خداوند است همان صفات الهی است که بی هیچ محدودیت و نقصان و بی هیچ تشبیه و تنظیری باید بر او اطلاق گردد. تعبیر «معروف بالمعروف» و نیز «من هو بالمعروف موصوف» به همین حقیقت مهم اشاره میکند.نکته سوم:
همانگونه که گذشت منشأ هرگونه کمال و معرفت نفس نسبت به حقایق عالم هستی و در رأس آن، شناخت خداوند، افاضه حق تعالی است و به همین دلیل است که امام با تعبیر «انلنی من معروفک معروفا تغنینی به عن معروف من سواک» شناخت خداوند را از خود خداوند طلب میفرماید.8-4. خداوند حقیقت و باطن امور را تشکیل میدهد و هر چیزی جز او و نیز بی او باطل است
بر اساس آنچه گفته شد، در نزد ائمه اطهار (علیهم السلام) و نیز امام رضا (علیه السلام)، خداوند سر منشأ همهی حقایق و کمالات هستی است و هر چیزی، هر بهرهای از حقیقت و کمال را واجد است، از ذات مقدس الهی کسب کرده است. به همین جهت حقیقت اعلی و بلکه حقیقت منحصر به فرد عالم هستی را ذات پاک باری تعالی تشکیل میدهد چرا که او دارای عزت حقیقی و مقوم حقایق عالم هستی است: «أشهد أن کل معبود من لدن عرشک الی قرار ارضک باطل إلا وجهک جل جلالک، یا معز کل ذلیل و یا مذل کل عزیز... اللهم إن کل معبود من لدن عرشک الی قرار ارضک فهو باطل مضمحلُّ سواک فانک أنت الله الحق المبین» (موحد ابطحی، 1381، ص 82)نتیجهگیری
مواضع فکری امام رضا (علیه السلام) در حوزه معارف و صفات الهی اگرچه در بادی امر ناسازگار به نظر میرسد، اما ملاحظه و تأمل دقیق در عبارات گهربار آن امام همام نشان میدهد که نه تنها ناسازگاری در این سخنان وجود ندارد بلکه با روش منطقی که از آموزههای ائمه اطهار (علیهم السلام) قابل برداشت است میتوان معنای عمیقی را از ناسازگاری بدوی میان این عبارات دریافت. این معنای دقیق میتواند در فهم معارف الهی که با ادعیه امام رضا (علیه السلام) « و نیز سایر ائمه (علیهم السلام)، ممزوج شده بسیار مفید و مؤثر باشد. مهمترین خصوصیت معنای مذکور، تمایز معانی اسما و صفات کمالیه هنگام اطلاق بر خداوند متعال است که در عصور متأخر انیدشه اسلامیمیان اندیشمندان مسلمان معمولاً با تمایز مفهوم و مصداق تبیین میگردد. این تمایز موجب نفی کاربرد اسما و صفات در مورد غیر خالق نمیشود اما در عین حال، سبب قول به تشبیه و تجسیم حق متعالی نیز نمیگردد.پینوشتها:
1- دانشیار گروه فلسفه دانشگاه امام صادق (علیه السلام).
2- نک: صدوق، 1378، ج1، ص 168.
3- نک: عطاردی قوچانی، 1350، ج1، ص 15، ج2، ص8 و 86.
4- نک: کلینی، 1365، ج2، ص 484-486، باب الثناء قبل الدعاء. و نیز نک: آقایی، 1385.
5- نک: صدوق، 1357، ص 255-269.
6- به عنوان مثال نک: صدرالمتالهین، 1981، ج1، ص 11.
7- به عنوان مثال نک: حر عاملی، 1409، ج8، ص 135؛ کلینی، 1365، ج3، ص 477.
1. آقایی، احمد (1385)، شیوه دعا و نیایش در کلام علی بن موسی الرضا (علیه السلام)، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، چ4.
2. حر عاملی، محمد بن حسن بن علی (1409ق)، وسائل الشیعة، قم: آل البیت (علیهم السلام).
3. الرفاعی، زید (1928م)، عصر المامون، قاهره: ط4، دار الکتب المصریة.
4. زنوزی، آقا علی (1376)، بدایع الحکم، تهران: انتشارات الزهراء (علیها السلام).
5. سجادی، سید جعفر (1373)، فرهنگ معارف اسلامی، تهران: انتشارات کومش، چاپ سوم.
6. صدر المتألهین (1981م)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الأربعة، بیروت: دار احیاء التراث العربی.
7. صدوق، محمد بن علی بن بابویه (1357)، التوحید، قم: انتشارات جامعه مدرسین.
8. صدوق، محمد بن علی بن بابویه (1378)، عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، تهران: انتشارات جهان.
9. طبرسی، ابومنصور احمد بن علی (1403ق)، الاحتجاج، مشهد: نشر مرتضی.
10. عطاردی قوچانی، عزیزالله (1350)، مسند الامام الرضا (علیه السلام)، تهران: مکتبة الصدوق.
11. قاضی سعید قمی، محمد بن محمد بن مفید (1381)، شرح توحید الصدوق، به کوشش نجفقلی حبیبی، تهران: مؤسسه الطباعه و النشر لوزاره الثقافه و الإرشاد الاسلامی، طهران، ط2.
12. کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق (1365)، الکافی، تهران: دار الکتب الاسلامیه.
13. مجلسی، محمد باقر (1404ق)، بحارالانوار، بیروت: مؤسسة الوفا.
14. مشکور، محمد جواد (1372)، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد: بنیادپژوهشهای اسلامیآستان قدس رضوی، چ2.
15. مطهری، شهید مرتضی (1362)، آشنایی با علوم اسلامی، قم: انتشارات اسلامی.
16. موحد ابطحی، سیدمحمد باقر (1381)، الصحیفة الرضویة، قم: مؤسسة الامام المهدی.
منبع مقاله :
جمعی از نویسندگان؛ به اهتمام مرتضی سلمان نژاد؛ (1392)، جستاری در ادعیه رضویه با تأکید بر «الصحیفة الرضویة الجامعة»، تهران: دانشگاه امام صادق (علیه السلام)، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}